چشمان تو ...

چشمان تو ...

امید دهيد

 

صدایش را شنیدم

شیشه ای بر خاک افتاد

دلم بود و شکست

خشکیده بود

از تاب افتاد


هزاران عمر پیمودم که برگردد دوباره

دمی رویت کنم رویش

کنم چشمش نظاره

 

بیامد

لحن خوبش را نشان داد

به رویم دست کشیدن

بوسه و نازش

به پیکان و هدف

سویش نشان داد؛

 

به رویش دست عشقم را کشیدم

زدم بوسه

همه دنیا چشیدم

 

ولی دیر آمدی معشوقه ی من

غم پیری شده هم خانه ی من

 

کشیدم دست مهرم را به رویت

گشته ام مست

جوان است روی شیرینت

به لب هایت همیشه خنده هم هست

چرا عمر تو نگذشت؟

چرا از خانه ی من خنده بر بست؟

چرا ماه ای شدی یلدا نیامد؟

نه یک شب

که هزاران شب مه تابش نیامد؟

 

که شب هایم سیاه و تیره و تار

گذر کرد و ندیدم نورک ماه

 

چِشَم با ظلمت شب دوستی بست

به دستانش فشرد

می را بنوشید

عهد نشکست

 

هنوز اندر خم آن شب تارم

ندیدم نور مهتابی

سیاه ام

هنوز اندر پی یک جرعه نورم،

 

تو گر ماه جهان تابم بشی

عالم ز تو گردد سفید رو،

فقط چشمان من گشته سفیدو

تیره است رو

 

من عمری آرزویم دیدنت بود

تو که دیر آمدی

چشمان من کو؟

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







نوشته شده توسط امید..., در تاريخ جمعه 23 دی 1390برچسب:,, بازدید : مرتبه


به تنهایی برایتان می نویسم... و تنها از دردهایم...
پروفایل مدیر وبلاگ

    درحال حاضر نظرسنجی نداریم دوستان

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 2
بازدید کل : 2249
تعداد مطالب : 5
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1